جدول جو
جدول جو

معنی هبه الله - جستجوی لغت در جدول جو

هبه الله
(هَِ بَ تُلْ لاه)
ابن زید بن حسن بن افرائیم بن یعقوب بن جمیع، مکنی به ابوالعشائر و ملقب به شمس الریاسه اسرائیلی. طبیب معروف مصری در قرن ششم هجری است. رجوع به ابن جمیع (موفق ابوالعشایر هبه الله...) شود
ابن محمد بن علی بن مطلب، معروف به ابن مطلب و ملقب به ولی الله وزیر المستظهر بالله خلیفۀ عباسی بود. رجوع به ابن مطلب شود
ابن سعید، مکنی به ابوالحسن. طبیب مقتفی خلیفۀ عباسی و استاد ابن تلمیذ. رجوع به ابوالحسن (هبه الله بن سعید) شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از هیبت الله
تصویر هیبت الله
(پسرانه)
شکوه و جلال خداوند
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از نبی الله
تصویر نبی الله
لقب حضرت محمد بن عبدالله (ص)
پیغمبر، هر شخصی که خداوند او را با الهام، وحی و یا به واسطۀ فرشته خبر دهد و اوامر خود را به او برساند و یا او را برای راهنمایی خلق به راه راست مبعوث کند، برخی از پیغمبران قدیم پیرو شریعت پیغمبر دیگر بوده اند مانند یونس نسبت به موسی، وخشور، پیغامبر، رسول، پیمبر، پیامبر، نبی، پیغمبر خدا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سبحه الله
تصویر سبحه الله
جلال خداوند
سبحات وجهالله: جلال و عظمت باری تعالی، انوار الهی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حبل الله
تصویر حبل الله
کتاب خدا، ایمان به خدا
فرهنگ فارسی عمید
(هَِ بَ تُلْلاه)
ابن حسن بن منصور طبری رازی اللالکائی. ازحافظان حدیث و از فقهای شافعی. اهل طبرستان بود ولی در بغداد رحل اقامت افکند و در آخر عمر به دینور رفت و در همانجا به سال 418 وفات یافت. از آثار اوست: ’شرح السنه’ در دو مجلد و کتاب ’السنن’. کتاب اخیر شاید همان کتابی باشد که بروکلمن آن را ’حجج اصول اهل السنه و الجماعه’ نامیده است، ’اسماء رجال الصحیحین’ و ’کرامات اولیاء’. (از اعلام زرکلی چ 3 ج 9 ص 57)
لغت نامه دهخدا
(هَِ بَ تُلْ لاه)
ابن محمد بن عبدالله الناشی الکاتب، در ذیل ابوالعباس هبه الله... ترجمه او به هبه الله... ارجاع شده است. با فحص فراوان، هبه الله ناشی، مکنی به ابوالعباس یافت نشد. به احتمال قوی مقصود، عبدالله بن محمد ناشی، مکنی به ابوالعباس است. برای ترجمه وی رجوع به عبدالله بن محمد ناشی الانباری و ناشی شود
لغت نامه دهخدا
(هَِ بَ تُلْ لاه)
ابن فضل بن عبدالعزیز بن قطان، مکنی به ابوالقاسم و معروف به ابن قطان، طبیب و شاعر هجوگو و شوخ و بی پروای عراقی در قرن ششم هجری قمری است که بقول عماد اصفهانی هیچکس از زبان او در امان نبود نه خلیفه و نه غیر از او. علاوه بر دیوان اشعار، کتاب کوچکی در عروض به وی نسبت داده اند. (از اعلام زرکلی چ 2 ج 9 ص 64). و رجوع به ابوالقاسم (هبه الله بن فضل...) و ابن قطان (ابوالقاسم...) شود
لغت نامه دهخدا
(هَِ بَ تُلْ لاه)
ابن عبدالله بن سید الکل قفطی، مکنی به ابوالقاسم و ملقب به بهاءالدین، مفسر و محدث مصری و از فقهای شافعی بود. به سال 600 هجری قمری در قفط (مصر علیا) متولد شد. مدتی منصب قضاء شهر قوص را داشت و پس از آن به اسنا رفت و به مقام قضاوت این شهر و ریاست ومدرسی مدرسه معزیه نایل گشت. سرانجام دست از مشاغل دنیاوی بشست و به علم و عبادت پرداخت تا در سال 7 هجری قمری به اسنا درگذشت. از آثار اوست: ’نزهه الالباب فی شرح عمده الطلاب’ در دومجلد در حدیث، ’شرح الهادی’ در فقه، در 5 مجلد، ’انباء المستطابه فی فضل الصحابه و القرابه’، ’الدرایه لاحکام الرعایه’ که مختصری است از ’الرعایه’ محاسبی، ’الفرایض و الجبر و المقابله’، ’التفسیر’ و ’شرح مقدمه المطرز’ در نحو وی، غیر از ’ابن القفطی’ علی بن یوسف، صاحب کتابهای انباءالرواه و اخبار الحکماست. (اعلام زرکلی چ 2 ج 9 ص 161). و رجوع به ابن سید الکل شود
لغت نامه دهخدا
(هَِ بَ تُلْ لاه هَِ عَبْ با)
ابن ابراهیم بن محمد مهدی بن عبدالله منصور عباسی، مکنی به ابوالقاسم، شاعر و موسیقیدان و از امرای دولت عباسی و ندیم چند تن از خلفای عباسی از جمله المعتمد علی الله بود. وی جنگهایی نیز کرده است اشعار کمی از خود به جای گذاشت. در سال 295 هجری قمری درگذشت. نمونه هایی از شعر وی در کتابهای صولی و مرزبانی آمده. از اشعار اوست:
اصابک الظبی اذ رماکا
و عن طباء النقا حواکا
فلو تمنیت لم تجزه
ولو تمنی لاعداکا
یا ظالما نفسه بظلمی
لاتبک مماجنت یداکا
انت الذی ان کفرت حبی
صرفت قلبی الی سواکا.
(از اعلام زرکلی چ 2 ج 9 ص 56) (از معجم الشعراء مرزبانی ص 429)
لغت نامه دهخدا
(هَِ بَ تُلْ لاه)
ابن حسین بن علاف شیرازی، مکنی به ابوبکر، نحوی و شاعر و ادیب فاضل و در علوم عصر خود وارد بود. وی بخراسان و ماوراءالنهر سفر کرد. از حمادبن مدرک و غیره حدیث شنید و حافظ ابوعبدالله بن حاکم از وی استماع حدیث کرد و نام وی را در تاریخ نیشابور آورده است. هبه الله در سال 377 در شیراز وفات یافت. عمرش از نودمتجاوز بود و مویش سپید نشده بود. از اشعار اوست:
الام و فیم یظلمنی شبابی
و یلبس لمتی حکک الغراب
و آمل شعره بیضاء تبدو
بدو البدر من خلل السحاب
وادعی الشیخ ممتلئا شبابا
کذی ظماء یعلل بالسراب
فیا هلکی هنا لک من مشیبی
و یا خجلی هنالک و اکتئابی
الایا خاضب الشیب المعنی
اعنی فی الشباب علی الخضاب
فکافور المشیب اجل عندی
و فی فودی من مسک الشباب
و این من الصباح ظلام لیل
و این من الرباب دجی ضباب
الام من یشتری منی شباباً
بشیب و اسوداد باشهباب.
(از معجم الادباء ج 19 ص 272) (از یتیمهالدهر ج 3 ص 230). و رجوع به هبه الله بن حسن علاف شود
لغت نامه دهخدا
(هََ مُلْ لاه)
سوگند با خدای. قسم به خدا. (منتهی الارب (از اقرب الموارد). ایم اﷲ، به ابدال. (از اقرب الموارد). رجوع به هیم شود
لغت نامه دهخدا
(هَِ بَ تُلْ لاه)
ابن جعفر بن سناء الملک ابی عبدالله محمد بن هبه الله السعدی، مکنی به ابوالقاسم و معروف به قاضی سعید. از فضلا و شعرای بزرگ مصر، به سال 545 در مصر به دنیا آمد مدتی در دیوان انشاء مصر خدمت کرد، شعری نیکو و نثری شیوا داشت. از آثار اوست ’فصوص الفصول’ که در آن بسیاری از منشآت کاتبان همعصر خودبخصوص قاضی فاضل را جمع کرده است. دیوانی به نام ’درالطراز’ و کتاب ’روح الحیوان’ که مختصری از کتاب الحیوان جاحظ است و ’دیوان اشعار’ و نیز قسمت دوم از منظومه ای در ’جنگهای رسول’ که در کتاب خانه ظاهریه دمشق مضبوط است ممکن است از وی باشد. از اشعار اوست:
و من کل شی ٔ قد صحوت سوی هوی
اقام عذولی بالملام و اقعدا
اذا وصل من اهواه لم یک مسعدی
فلیت عذولی کان بالصمت مسعدا
یحب حبیبی من یکون مفنداً
فیالیتنی کنت العذول المفندا
و قال لقد ’آنست ناراً’ بخده
فقلت: و انی ما ’وجدت بهاهدی’.
(از معجم الادباء ج 19 ص 270) (از الاعلام زرکلی چ 2 ج 9 ص 57). و رجوع به ابن سناءالملک شود
لغت نامه دهخدا
(هَِ بَ تُلْ لاه)
ابن علی بن محمد حسنی بغدادی، مکنی به ابوالسعادات شریف و معروف به ابن شجری، از ائمۀ لغت و عالم به ادب و احوال عرب بود. به سال 450 در بغداد متولد شد و در 542 ه. ق. در همان شهر درگذشت. وی مردی خوش بیان وفصیح بود و نسبت او به ’شجره’ است که از قراء مدینه میباشد. از جملۀ آثار اوست: ’دیوان شعر’ و کتب ’مااتفق لفظه واختلف معناه’ و جز آنها. (اعلام زرکلی چ 2 ج 9 ص 62). و رجوع به ابن شجری شود. از اشعار اوست:
هل الوجد خاف و الدموع شهود
و هل مکذب قول الوشاه جحود
و حتی متی تفنی شئونک بالبکا
و قد حدّ حدّاً للبکاء لبید
و انی و ان لانت قناتی لضعفها
لذو مره فی النائبات شدید.
(از معجم الادباء ج 19 ص 284)
لغت نامه دهخدا
(هَِ بَ تُلْ لاه)
ابن علی بن جعفر عجلی، مکنی به ابوالقاسم و معروف به ابن ماکولا، از احفاد ابودلف عجلی، در سال 423 هجری قمری به وزارت جلال الدوله بویهی رسید. وی پدر ابونصر علی بن هبه الله مورخ معروف است. (اعلام زرکلی چ 2 ج 9 ص 62). و رجوع به ابن ماکولا شود
ابن علی بن ملکاء بلدی، مکنی به ابوالبرکات و ملقب به اوحدالزمان، طبیب و فیلسوف بغدادی به سال 480 به دنیا آمد و به سال 560 ه. ق. درگذشت. (از اعلام زرکلی چ 2 ج 9 ص 63). و رجوع به ابوالبرکات بغدادی شود
لغت نامه دهخدا
(هَِ بَ تُلْ لاه)
ابن صاعدبن هبه الله بن ابراهیم بغدادی نصرانی، مکنی به ابوالحسن و ملقب به موفق الدین امین الدوله و معروف به ابن تلمیذ. رجوع به ابن تلمیذ (موفق الدین...) شود. از اشعار اوست:
لوکان یحسن غصن البان مشیتها
تاوداًلحکاها غیر محتشم
فی صدرها کوکباً نور اقلهما
رکنان مالمسا من کف مستلم
صانتهما فی حریر من غلائلها
فتلک فی الحل و الرکنان فی الحرم.
(ازمعجم الادباء ج 19 ص 281)
لغت نامه دهخدا
(هَِ بَ تُلْ لاه هَِ بُ)
مکنی به ابوالمظفر و ملقب به جلال الدین. از وزراء دولت عباسی، که وزیر الناصرلدین اﷲ خلیفۀ عباسی بود. (حبیب السیر ج 2 ص 327)
لغت نامه دهخدا
(نَ بی یُلْ لاه)
پیغمبر. پیغامبر خدا. رجوع به نبی شود
لغت نامه دهخدا
(حَ لُلْ لاه)
کتاب اﷲ. (دستور اللغۀ ادیب نطنزی) ، ایمان به خدا. متخذ و مقتبس از آیۀ شریفۀ: و اعتصموا بحبل اﷲ جمیعاً و لاتفرقوا واذکروا نعمهاﷲ علیکم. (قرآن 3 / 103). :
چون تمسکت بحبل اﷲ از اول دیدند
حسبی اﷲ و کفی آخر انشا بینند.
خاقانی.
شیب سرتازیانه ش از قدر
حبل اﷲ شه طغان ببینم.
خاقانی.
حبل اﷲ است معتکفان را دو زلف او
هم روز عید و هم شب قدر اندر او نهان.
خاقانی.
خیمۀ دولتش بر آن زد چرخ
که ز حبل اللهش طناب کند.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(صِ غَ تُلْ لاه)
او راست: دو حاشیۀ کبری و صغری که گردآورده از هیجده حاشیه است. (کشف الظنون ج 1 ص 164). مؤلف الاعلام گوید: صبغهالله بن روح الله بن جمال الله بروجی حسنی نقشبندی، فقیهی است متصوف. اصل او از اصفهان است و مولد وی بروج هند و در مدینه سکونت جست و هم بدانجا درگذشت. او راست: حاشیه بر تفسیر بیضاوی و کتاب ’باب الوحده’ و رسائل. (الاعلام زرکلی ج 2 ص 428)
لغت نامه دهخدا
(صِ غَ تُلْ لاه)
ملت و دین محمدی. (غیاث اللغات). دین. (ترجمان علامۀ جرجانی) (دهار). دین خدای. (السامی فی الاسامی). دین خدای و فطرت خدای مر مخلوقات را. (منتهی الارب) :
صبغهاﷲ نام آن رنگ لطیف
لعنهاﷲ بوی آن رنگ کثیف.
مولوی.
صبغهاﷲ چیست رنگ خم هو
پیسه ها یکرنگ گردند اندرو.
مولوی.
گر بصد پاره ام کنی زین زنگ
بنگردم که صبغهاﷲام.
سعدی.
با فریب رنگ این نیلی خم زنگارفام
کار بر وفق مرادصبغهاﷲ می کنی.
حافظ.
کلمه صبغهاﷲ مأخوذ است از آیۀ 138 از سورۀ بقره ’صبغهاﷲ و من احسن من اﷲ صبغهً و نحن له عابدون’ آنکه امر کرد (خدا) به آن محمد صلی اﷲ علیه و آله و سلم را و آن ختانت است. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اِ نُلْ لاه)
لقب عیسی مسیح نزد ترسایان،
لغت نامه دهخدا
(اَ مَ تُلْ لاهْ)
زنی از مردم استانبول و ادیب و شاعر بوده و در الهیات نیز دست داشته و در اشعار خود صدقی تخلص کرده است و دیوان ترکی دارد. از اشعار او در خیرات حسان ج 1 ص 32 و قاموس الاعلام ترکی ج 2 ص 1038 آمده. وفات وی 1115 یا 1135 ه. ق. اتفاق افتاده است، شمشیر کشیدن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (از متن اللغه). شمشیر برکشیدن. (ناظم الاطباء) ، برکشیدن نیزه. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (از متن اللغه) (ناظم الاطباء). برکندن نیزه. (شرح قاموس)
لغت نامه دهخدا
(هَِ بَ تُلْ لاه)
ابن عبدالرحیم بن ابراهیم بن البارزی الجهنی الحموی، مکنی به ابوالقاسم و ملقب به شرف الدین و معروف به ابن البارزی. محدث و از فقهای شافعی بود. به سال 645 در حماه متولد شد. وی مدتها منصب قضاء موطن خود را داشت. در پیری به بصره رفت و به سال 738 هجری قمری وفات یافت. وی نود و چند کتاب تألیف کرد که از آنجمله: ’تجرید جامع الاصول فی احادیث الرسول’ و ’الشرعه فی القراآت السبعه’ و ’الفریده البارزیه فی شرح الشاطبیه’ و ’البستان فی تفسیر القرآن’ و ’روضات جنات المحبین’ در 12جلد و ’الناسخ و المنسوخ’ و ’ضبط غریب الحدیث’ در دو مجلد. و ’بدیعالقرآن’ و ’رموز الکنوز’ را که منظومه ای است در فقه، میتوان نام برد. (از اعلام زرکلی چ جدید ج 9 ص 60). و رجوع به ابوالقاسم (هبه الله...) شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از ابن الله
تصویر ابن الله
خداپور پسرخدا پورخدا
فرهنگ لغت هوشیار
اوست خدا اوست که خداست اوست خدا: شیر مردان چون گو زنان هوی اندر دهان وزهو الله برخدنگ آه پیکان دیده اند. (خاقانی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نبی الله
تصویر نبی الله
پیغامبر خدا، لقب محمد ص بن عبدالله
فرهنگ لغت هوشیار
عزت خدا ارجمندی خداوندی -20 نامی است از نامهای مردان 0 توضیح در فارسی معمولا بصورت عزت الله نویسند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عبد الله
تصویر عبد الله
بنده خدا
فرهنگ لغت هوشیار
دین محمد ص رنگ خدا دین خدا (السامی) : بافریب رنگ این نیلی خم زنگار فام کار بر وفق مراد صبغه الله می کنی (حافظ) توضیح در سوره 2 بقره آیه 132 آمده: صبغه الله و من احسن من الله صبغه و نحن له عابدون. (رنگ کردنی از خدا و کیست نیکوتر از خدا در رنگ کردن و ما او را پرستندگانیم)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حسبه الله
تصویر حسبه الله
برای رضای خدا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حبل الله
تصویر حبل الله
ایمان بخدا، کتاب الله
فرهنگ لغت هوشیار
خدا او را پاداش دهادا، یا جزه الله خیر الجزاء. خدا اورا پاداش دهاد بهترین پاداش: (و حقوق او را با خلاص دوستی برعایت رسانیده شد و ذکر حق گزاری حریت او بدان مخلد گردانیده آمد جزه الله خیراالجزاء)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثبته الله
تصویر ثبته الله
خدای او را (مذکر) پابرجا و ثابت دارادخ
فرهنگ لغت هوشیار
گواه خدا خدانشان نشانه خدا حجت خدا، عنوانی که بمجتهدین وعلمای بزرگ دینی دهند آیات الله یا آیه الله العظمی. عنوانی که بمجتهد مرجع تقلید دهند
فرهنگ لغت هوشیار